اولین تجربه دندانپزشکی
دو تا از دندونهات به اندازه لکه های کوچک ، خراب شده بود.🦷🦷 امروز برای ترمیم رفتیم دندانپزشکی. اولش توی سالن انتظار بهت خیلی خوش گذشت، دو تا دوست پیدا کردی و با هم نقاشی کشیدید و بازی کردید. میگفتی مامان امروز بهترین روز زندگی منه😁 تا اینکه نوبتمون شد و رفتیم داخل. اصلا متوجه زدن آمپول نشدی. ولی وقتی آقای دکتر شروع به تراشیدن کرد، گریه هات شروع شد، تا آخر گریه میکردی . هر قدر آقای دکتر قصه گفت و تهدید کرد و هر ترفندی رو امتحان کرد، ساکت نشدی. تمام که شد گفتی نترسیدم، درد هم نداشت فقط از آبی که میریخت داخل دهنم، بدم میومد و حالم بد میشد.🤣 در نهایت هم به دکتر گفتی من جایزه دستبند بنفش و تل و بادکنک میخوام. ...